رازهای ازدواج کیمیا علیزاده و معدنچی؛ از درخواست مهریه 1377 سکه تا عروسک خاص
تاریخ انتشار: ۸ شهریور ۱۳۹۷ | کد خبر: ۲۰۳۹۲۰۳۳
به گزارش ایلنا، علیزاده در ابتدای برنامه درباره شیوه آشنایی با همسرش توضیح داد: برادر من در والیبال شاگرد آقا حامد است، در مسابقات برادرم خیلی اصرار کرد که من هم با او بروم. اینطور شد که حامد را دیدم و آشنا شدیم. بعدها خیلی اتفاقی که همراه با خانواده برای سیزده به در به پارک رفته بودیم که با حامد و خانواده اش روبرو شدیم و آشنایی مان شکل گرفت تا به ازدواج رسید.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
با خودم لج کرده بودم و می گفتم دیگر فیزیوتراپی نمی کنم
وی در پاسخ به این سوال ضیا که آیا کسی او را از ازدواج منع نکرده، گفت: مربیانم به من توصیه کردند مواظب باش با ازدواج لطمه ای به ورزش حرفه ای ات نخورد، اما مثلا درباره شرایط اخیرم، حسابی خسته شده بودم که چرا مدام این اتفاق برای من می افتد و آسیب می بینم و با خودم گفتم دیگر اصلا برای فیزیوتراپی نمی روم. با خودم و همه لج کرده بودم اما حامد مرا کمک کرد و قانعم کرد که با هم به فیزیوتراپی برویم. او شرایط مرا می داند و اینکه دو طرف همدیگر را درک کنند خیلی خوب است و لطمه ای به حرفه مان وارد نمی کند.
معدنچی نیز درباره مراحل ازدوجشان گفت: برنامه خواستگاری ما یکدفعه ای شد و من دو روز قبل از تصمیمم برای خواستگاری به خانواده گفتم. البته خانواده در جریان آشنایی مان بودند. برای رفتن به خواستگاری استرس داشتم. گرچه قبل از مراسم هم با خانواده او صحبت کرده بودم. به خانمم گفته بودم دستمال کاغذی را نزدیک من بگذار تا عرق های پیشانی ام را خشک کنم. مدام هم نگاهم به فرش بود. مادر کیمیا به شوخی گفت باید مهریه دخترم 1377 به تعداد سال تولد او باشد اما مهریه مان 14 سکه شد.
بعد از عید سر زندگی مان می رویم
وی با اعلام این خبر که این زوج بعد از عید قرار است سر خانه زندگی خودشان بروند، ادامه داد: بعضی ها گفته اند زود ازدواج نکنید اما اگر دو طرف ورزشی باشند اتفاقا می توانند همدیگر را کمک کنند. ما هم چند وقتی با هم صحبت کردیم و تاکید کردیم تا مشکلی پیش نیاید.
زانوی چپم را عمل می کنم و بعد از بهبود به ورزش برمی گردم
در ادامه تنها مدال آور زن تاریخ ایران در المپیک درباره شایعاتی که مبنی بر خداحافظی همیشگی او از ورزش مطرح شده، تصریح کرد: اینطور نیست که نتوانم به ورزش برگردم. بعد از مسابقات جهانی که مچ پای راستم را جراحی کردم و دو هفته بیمارستان بودم می گفتند کیمیا خداحافظی کرده و نمی تواند برگردد. این بار هم همین موضوع پیش آمد اما من نه من خداحافظی می کنم نه آسیبم دروغ بوده است. احتمالا زانوی چپم را هفته دیگر عمل می کنم و بعد از 9، 10 ماه که بهبود پیدا کنم به ورزش برخواهم گشت.
خیال همه راحت که کیمیا با انگیزه بیشتر برمیگردد
همسر این بانوی قهرمان نیز در توضیحات تکمیلی گفت: درباره خداحافظی کیمیا و کنار گذاشتن ورزش، همین جا می گویم که خیال همه راحت باشد. کیمیا بعد از مراحل درمانش قوی تر از قبل برمیگردد و انگیزه زیادی هم دارد.
ورود از تیم نوجوانان به تیم بزرگسالان فشار زیادی رویم وارد کرد
علیزاده در پاسخ به سوال ضیا مبنی بر اینکه چرا مدام آسیب می بیند، اظهار کرد: آسیب در ورزش طبیعی است، به ویژه تکواندو که ورزش برخوردی است. آسیب هم دلایل زیادی می تواند داشته باشد. زمانی که من از اردوی نوجوانان وارد تیم بزرگسالان شدم فشار زیادی روی من بود، مدام هم باید مسابقه می دادم و شرایط درمان کامل وجود نداشت. در آن شرایط ترجیح می دادم بیشتر ورزش کنم.
توان پرچمدار بودن را داشتم اما کنارم گذاشتند
وی درباره دلیل عدم حضورش به عنوان پرچمدار تیم ایران در آسیا علی رغم اعلام قبلی گفت: یک هفته قبل از اعزام آسیب دیدم اما به من گفتند مشکلی نیست که نمی توانی بازی کند اما پرچم دار که می توانی باشی. دکتر رازی هم گفتند بعد از جلسات فیزیوتراپی مشکلی برای راه رفتن نداری. بعد از طرف تیم از من پرسیدند که می توانی راه بروی؟ گفتم بله مشکلی ندارم. فردایش گفتند باید از فیزیوتراپت نامه بیاوری که من این کار را هم انجام دادم. اما سرانجام فرد دیگری پرچمدار شد. این موضوع هم تصمیم یک نفر نبود.
این تکواندوکار در پاسخ به ضیاء درباره اینکه با این شرایط نکند خدایی نکرده فکر رفتن و لژیونر شدن به سرش بزند، تاکید کرد: در تکواندو لژیونر نداریم و یک ورزش ملی به حساب می آید.
علیزاده در پاسخ به سوال دیگری مبنی بر اینکه چرا با کفش ورزشی به دیدار رسمی با رییس جمهور رفته اند گفت: می خواستیم لباسمان را ورزشی ست کنیم!
برای ورزشکاران لباس رسمی پوشیدن سخت است
معدنچی نیز در این خصوص گفت: برای ورزشکاران لباس رسمی پوشیدن سخت است. کاش می شد مراسم ها را با شلوار گرم کن می رفتیم! وی همچنین درباره عروسکی که در اردوها همراه می برد، گفت: نرمالو اسم عروسک من است که شبیه خرس خوابیده است و به عنوان بالش از آن استفاده می کنم. من دوست دارم به موقع بچه باشم به موقع عاقلانه تصمیم بگیرم. هرجایی رفته ام هم خودم بوده ام.
حق ورزشکاران است که خوب پول بگیرند
همچنین معدنچی یادآور شد: حقوق های تیم والیبال بالا رفته اما حق ورزشکارها بیشتر از این ها است. کسانی که بیمه ندارند. ورزش قهرمانی شغل ریسکی است و ممکن است برای تو اتفاقی بیفتد و ورزش را به کلی کنار بگذاری، اتفاقی که برای من هم افتاد. بنابراین باید ورزشکاران پول خوب بگیرند. مثلا حق آقای موسوی که از بهترین های دنیا است که پول خوبی بگیرد.
علیزاده نیز در خصوص بیمه برای مراحل درمانی خود بیان کرد: برای بیمه و صندوق حمایت از قهرمانان نیاز به پیگیری بسیار زیادی هست و معلوم نیست آخرش چه می شود.
به اجبار مادرم تکواندوکار شدم!
این قهرمان تکواندو درباره اینکه چطور به این رشته علاقمند شده هم تصریح کرد: هیچوقت به تکواندو علاقمند نشدم و حتی وقتی در باشگاه به هوای آب خوردن می رفتم دیگر سرکلاس برنمی گشتم! اما وقتی حرفه ای تر شدم علاقه به گرفتن مدال برایم جدی شد. مادرم خیلی به این کار اصرار داشت و حتی اگر نمی خواستم سرکلاس بروم مرا به اجبار می برد. وقتی وارد ورزش حرفه ای شدم دیگر به این رشته علاقمند شدم.
در بخش دیگری از این گفتگو معدنچی در پاسخ به این موضوع که برخی می گویند با پایان کار والیبالیست های فعلی، دوران اوج والیبال ایران تمام خواهد شد، تاکید کرد: من تا حدودی با فدراسیون والیبال در ارتباط هستم و از اخبار مطلعم. می دانم که برای نوجوانان وقت زیادی گذاشته می شود و در تیم بزرگسالان نیز 4، 5 نفر به تازگی از تیم نوجوانان آمده اند. زمان می برد تا مربی بتواند روند رو به رشد تیم را بالا ببرد و آن را حفظ کند. ان شاءالله والیبال ما هم مثل قبل خواهد شد.
می گفتند دخترعمو پسرعمو هستیم!
وی همچنین درباره شایعات مبنی بر فامیل بودن با همسرش گفت: ما با هم نسبت فامیلی نداریم. بعضی ها حتی می گفتند دختر عمو و پسرعمو هستند! فامیلی ما که فرق می کند!
این مربی والیبال با بیان اینکه بعضی وقتها خودم را سانسور می کنم، ادامه داد: والیبال سن ندارد و تا موقعی که خوب باشی می توانی ادامه بدهی البته من دیگر بازی نمی کنم.
معدنچی در پایان درباره چگونگی علاقمندی اش به والیبال نیز گفت: من برای تفریح برای والیبال رفته بودم و آنقدر علاقمند شدم که دیگر والیبالیست شدم. مادرم هم قبلا والیبالیست بود و علاقه ای از قبل در من وجود داشت.
منبع: ایلنا
کلیدواژه: کیمیا علیزاده حامد معدنچی ازدواج کیمیا علیزاده
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.ilna.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «ایلنا» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۲۰۳۹۲۰۳۳ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
زنی که کودکان بازمانده از تحصیل را نجات میدهد
خبرگزاری مهر؛ گروه مجله: از سال ۸۶ در کلاسهای درس با بچهها سر و کله میزند. روزهای اول در مدارس غیردولتی بوده و سال ۹۰ بعد از آزمون استخدامی کار رسمی خودش رو شروع میکند. بعد از قبولی به روستاها میرود تا دوره طرح خود در مناطق محروم تدریس کند. میگوید: «این روزها معلمها انتظار دارند بعد از فارغالتحصیلی از دانشگاه بلافاصله در مدارس شهری ساماندهی شوند؛ اما آن موقع این امکان فراهم نبود. با همکاران با یک مینیبوس قدیمی به مناطق کوهستانی و صعبالعبور به اسم نوبران میرفتیم. یادم میآید آن قدر سرد بود که باید با خودمان پتو میبردیم. همه همکارانم آنجا برای بچههای روستا خیلی زحمت کشیدند.»
بعد یاد معلمهای خودش میافتد: «آن سالها در ساوه خیلی برف میآمد. معلمهایی که آن روزها در آن شرایط سخت به ما درس میدادند عشق به این کار را در وجود ما کاشتند.». «سمیه نعمتی» ساکن ساوه است و بهترین خاطراتش به همان دوران تدریس در روستاهای محروم برمیگردد.
یک معلم با سابقه که در کنار تدریس، حالا چند سالی است فعالیت جهادی را هم دنبال میکند. میگوید علاقهاش به کارهای جهادی و فعالیتهای خیرخواهانه به آنچه در پدر و پدربزرگ و مادربزرگش دیده برمیگردد: «خانواده ما نسبت به اطرافیان بیتفاوت نبود و هر کاری از دستش برمیآمد انجام میداد.» سمیه هم از همان اوایل خدمت، گروهی با همکاران خود تشکیل داده بود و در هر سال تحصیلی دانشآموزانی که به زیارت امام رضا نرفته بودند را پیدا میکرد. بعد هم چند نفری پول روی هم میگذاشتند تا تعدادی از آنها را به همراه خانواده به مشهد بفرستند. اگر میدید کسی بین بچهها رنگ و رویش پریده یا خبردار میشد یکی از دانشآموزهایش شرایط خوبی در خانه ندارد، سراغش میرفت و تا آنجا که میتوانست کمکش میکرد.
تا اینکه سر و کله کرونا پیدا میشود و مشکلات مردم و دغدغههای این معلم اهل ساوه بیشتر. سال ۹۸ که آخرین سال تدریس برایش بود، کلاسهای مدرسه را آنلاین برگزار میکرد و همانطور که از خانه به بچهها آموزش میداد، بستههای معیشتی آماده میکرد تا برای توزیع بفرستد. کرونا بهانهای شد که فعالیت جهادیاش جدیتر شود. وارد گروههای بزرگتری میشود و حالا غیر از معلم بودن، روش دیگری برای محبت کردن پیدا کرده است.
وقتی کوچه هم دریغ شده بود...
تفریح بچههای خانوادههای کمبضاعت، فقط و فقط کوچه است. اما ویروس این را هم از خیلیهایشان گرفته بود. سمیه به پیشنهاد دخترش و همراه جمعی از فعالان جهادی یک پویش راه میاندازند به نام «لبخند عروسکها». از خانوادههایی که اسباببازیهای کودکان خود را نیاز نداشتند، عروسک و ماشین و توپها را جمع میکردند، بستهبندی میکردند و بعد میبردند برای بچههایی که دلخوشی کوچه را هم از دست داده بودند.
«خانهمان شده بود پایگاه ارسال عروسکها؛ این پویش در فضای مجازی هم سر و صدا کرده بود و از کل کشور برایمان عروسک میفرستادند. عروسکها را تعمیر میکردیم، میشستیم، ضدعفونی میکردیم و بعد برای خانوادههایی که شناسایی کرده بودیم میفرستادیم.»
تا اینکه از گروههای جهادی فعال در جنوب تهران با فعالان پویش لبخند عروسکها تماس میگیرند: «به ما گفتند عروسکهایتان را بیاورید به یک منطقه در نزدیکی بندرعباس. جایی که محرومیت بیداد میکند.» بخشی از عروسکها را با خود به «بشاگرد» میبرند؛ آنجا به سمیه میگویند: «شما اولین گروهی بودید که برای بچههای ما اسباببازی آوردید.»
این معلم که تشنه محبت کردن است میگوید: «برای بچهها خوراکی برده بودیم. یک دختربچه آبنباتچوبی دستش بود. مادرش پرسید که این دارو است؟ گفتم نه، یک خوراکی شیرین است. این بچهها که هیچ؛ حتی پدر و مادرهایشان هم آبنبات چوبی ندیده بودند.»
دو فرزند محبت
سمیه در فعالیتهای جهادی برای منطقه بشاگرد عمیق و عمیقتر میشود: «در یک روستای خاص و صعبالعبور از منطقهای به نام گافر که در بشاگرد قرار دارد، شرایط باورکردنی نبود. این منطقه حتی سرویس بهداشتی هم نداشت. هرچند به لطف فعالان جهادی اوضاع منطقه بشاگرد بهتر شده اما این منطقه هنوز با مشکلات زیادی روبرو بود.»
این معلم جهادی با دیدن شرایط «گافر» فعالیت خود را روی این منطقه متمرکز میکند. «کمکهای مردمی را جمعآوری کردیم و تا این لحظه بیش از ده سرویس بهداشتی و حمام در گافر ساختهایم.» به غیر از بشاگرد، در جنوب کرمان و خراسان جنوبی هم با گروههای جهادی همکاری کرده است. میگوید هرگز مجبور نشده بین تدریس و فعالیت جهادی، یکی را انتخاب کند و اگر بخواهد هم نمیتواند: «هم معلمی، هم کار جهادی برایم مثل فرزندانم هستند.»
ا گر معلم نباشم...
سالها فعالیت حقالتدریس داشته و با درآمد ناچیزی معلمی را ادامه داده است. درباره شرایط معلمهای غیررسمی در مناطق محروم میگوید: «مشکلات معلمان غیر رسمی فقط مربوط به مناطق محروم نیست. معلمهای غیررسمی بسیار زحمت میکشند حتی بنا بر آنچه خودم دیدهام گاهی خیلی بیشتر از معلمهای رسمی. اما خیلیهایشان در شهرها هستند و هزینهها و مشکلاتشان خیلی بیشتر از کسانی است که شاید در روستا و شهرهای کوچک زندگی میکنند.»
خیلیها را میشناسد و نام میبرد که علیرغم چند سال سابقه تدریس و درآمد ناچیز، هنوز حقالتدریس هستند اما عشق به کلاس درس و بچهها نمیگذارد این شغل را رها کنند. یک کلمه «عشق» را که میگوید چند بار دربارهاش توضیح میدهد: «نمیخواهم بگویم عشق به تدریس کافی است؛ نمیخواهم بگویم معلم به حقوق نیازی ندارد؛ اینها حتماً درست نیست. اما از نظر من این شغلی است که که نمیشود با پول اندازهاش گرفت.»
یادآوری میکند که بالاخره تدریس هم یک شغل است و درآمد خودش را نیاز دارد؛ انگار به خودش تذکر میدهد که معلم هم مطالباتی دارد و باید به آنها رسیدگی شود؛ اما باز آنچه در هر خطش کلمه عشق از زبانش نمیافتد. «من کسی را میشناسم که ده دوازده سال است تدریس میکند، نمیدانم چرا آزمون را قبول نمیشود و درآمدش حسابی کم است. میگوئیم خرج رفت و آمدت در نمیآید، بیخیال معلمی شو! اما قبول نمیکند و میگوید اگر سر کلاس نروم و با بچهها نباشم دیوانه میشوم! واقعیت این است که با حقوق ناچیز حقالتدریسی نمیشود زندگی را چرخاند باید تا آخر عمر زیر قسط و قرض دست پا زد.» میگوید با رتبهبندی معلمان اوضاع کمی بهتر شده اما معتقد است با توجه به شرایط اقتصادی معلمها نسبت به سایر مشاغل باز هم در وضعیت نامساعدی هستند.
جمع بامحبتها
دختری را شناسایی کرده که شرایط خانوادگی سختی دارد. مادرش زن تنهایی است که با چهار فرزندش از زنجان به ساوه آمده و در نانوایی کار میکند. خمیر ورز میداد و کارها را برای پخت نان آماده میکند. این دختر به خاطر شرایط مادر باید از بقیه خواهر و بردارها مراقبت کند و برای همین از تحصیل مانده اما خیلی آرزو دارد درس بخواند. حالا دچار «کِبَر سنی» شده است و بر اساس قانون نمیتواند در شهر درس بخواند و باید برای ادامه تحصیل به روستا برود. نعمتی توضیح میدهد: «این قانون عجیبی است که به نظرم باید در آن بازنگری شود. این بچه چون سیزده سالش تمام شده بود دیگر نمیتواند در مدارس شهری درس بخواند و باید به روستا برود. رفت و آمد برای خیلی از این بچهها تقریباً غیرممکن است و ناخودآگاه از تحصیل میمانند. برای این مورد شرایط را مهیا کردیم که با ماشین به روستا برود و درسش را ادامه بدهد.»
نعمتی این روزها خیریهای در ساوه راه انداخته که در آن به صورت ماهانه برای حدود ۳۰۰ خانواده بستههای معیشتی میفرستند. او علاوه بر اینها، در مجمعی به عنوان «محبت» هم فعالیت میکند؛ مجمعی در تهران که روی شناسایی کودکان بازمانده از تحصیل تمرکز دارد. میگوید: «این مجمع هنوز در ساوه فعالیت خود را آغاز نکرده اما ما به عنوان زیر مجموعه آن، برای شناسایی کودکان و نوجوانانی که در سن تحصیل هستند اما بازمانده از آن، فعالیت میکنیم. تا کنون به بیش از ۲۰۰ کودک بازمانده از تحصیل رسیدهایم. برخی از آنها مشکل خانوادگی داشتند و برخی دیگر دچار معضلات اقتصادی بودند. تعدادی هم برای رفت و آمد به مدرسه با مانع مواجه بودند. از میان این تعداد تا این لحظه موفق شدیم حدود ۵۰ نفر را به تحصیل بازگردانیم.»
این مجمع علاوه بر این، در زمینه تهیه لباس، وسایل و ملزومات تحصیلی و حتی ارزاق هم به دانشآموزان شناسایی شده کمک میکند. حالا کم کم به یک بانک اطلاعاتی رسیدهاند از کودکان نیازمند تحصیل و البته جمعی از معلمان که علاقمند شدهاند که در فعالیتهای جهادی مشارکت داشته باشند: «کار ما این شده که دانشآموزان بازمانده و نیازمند به تحصیل را به معلمان خیرخواه وصل میکردیم و شرایطی را مهیا میکردیم که بچهها درس بخوانند.»
حمایت اقتصادی از معلمان، خشونتها را کاهش میدهد
مهارت شغلی معلمها در سالها کنونی افزایش پیدا کرده و به نظرم توأم با این پیشرفت، خشونتها بسیار کاهش پیدا کرده است.» او اعتقاد دارد معلمها باید تا جای ممکن با زبان مهربانی و محبت با بچهها ارتباط بگیرند و باعث عزت نفس آنها شوند و میگوید: «این زبان مهربانی است که میتواند جمعه به مکتب آورد طفل گریزپای را.»
نعمتی یادآوری میکند که وقتی از خشونت حرف میزنیم موضوع فقط خشونت جسمانی نیست و متأسفانه برخی از معلمان با خشونت روانی با دانشآموزان خود رفتار میکنند و با آزار کلامی روحیه آنها را مورد تهدید قرار میدهند. این معلم با تجربه باور دارد افزایش مهارت شغلی معلمان این آسیب را کاهش میدهد.
او میگوید شرایط مادی و اقتصادی معلمان ارتباط مستقیم با نحوه ارتباطگیری آنها با دانشآموزان دارد: «معلمی که جیبش خالی باشد و دغدغه اجاره خانه و قسط و قرض داشت باشد حتماً حوصله شیطنتها و فشارهای روانی تدریس را ندارد. باید از معلمها نهایت حمایت صورت بگیرد تا بتوانند بالاترین آستانه صبر خود را نشان دهند. البته باز هم میگویم عشق در تدریس حرف اول را میزند.»
کد خبر 6094484